داستان های کوتاه محسن ...

ساخت وبلاگ
داستان کوتاه اتوبان همت دختر بچه ملتمسانه خودش را به شیشه اتومبیلم چسباند و اشاره کرد که شیشه را پایین بدهم. شیشه را پایین دادم. گفت: -چرا نمیخری؟ تو که پولداری؟ زیر لب گفتم از کی تا حالا پژو سوارها پولدار شدن؟ اتوبان همت پاتوق دستفروش ها بود. حرکت خودروها هم در آن ترافیک گاهی روان و گاهی کند می شد. مقداری پول خورد و اسکناس ریز در داشبور داشتم. دخترک را صدا زدم. دنبال اتومبیلم می آمد. راه رفتنش داستان های کوتاه محسن ......
ما را در سایت داستان های کوتاه محسن ... دنبال می کنید

برچسب : داستانک,عنوان, نویسنده : epeirang5 بازدید : 212 تاريخ : چهارشنبه 29 شهريور 1396 ساعت: 2:49